در حال حاضر چیزهایی میدانم که بهتر بود ندانم.

دودوتا چهارتا میکنم که واقعیت را به مادر بگویم یا نه؛ گفتنش دلواپسیست برایش، نگفتنش هم نیز.

میدانی احساس میکنم برای منی که از دار دنیا فقط مامان و بابا برایم مهمند و از آن دسته از جوانان نیستم که بگویم بیخیال برم بگردم برای خودم گاهی همه‌چیز دشوار است.

هروقت مامان بابا درد میکشند من دوبرابر درد میکشم.

حالا‌ گوشی را در دست گرفته‌ام و در حالیکه برای شما مینویسم به مامان و بابا خیره شدم :)

به اینکه به او حقیقت را بگویم یا نه...

اگر نگویم بد است اگر بگویم بدتر شاید :)